و تنها هیچ می ماند

ساخت وبلاگ

یه روز ممکنه مثل همیشه شروع بشه بعد تبدیل بشه به یه خاطره خوب یا خاطره بد... همه روزا معمولی نیستن. حتی تو خونه ی پدری. قرار نیست همیشه آروم باشیم. قطعا ازدواج خودش یه دلیل بزرگ برای گند زدن تو آرامش آدم هست. مخصوصا اگه با آدمی ازدواج کنی که بعد چند سال.... قبول نشد. واقعا برام مهم نبود اما انقد خودش داد و بیداد کرد که مجبور بشم نشون بدم برای من مهم تره و این وسط خواهرش خودش رو بندازه وسط و دخالت کنه تا مجبور بشم جوابش رو بدم و بگم آقا تو زندگی من دخالت نکن. حال بدم برای جواب دادنم نیس از سکوت کسیه که میفهمی با تعاریف و ساخت ذهنی تو فرسنگا فاصله داره. شاید سکوتش بهتر بود. و تلاش نکردنش برای آروم کردن من. تو ذهن من فقط خودم موندم. این خوبه که آدم تهش بفهمه فقط خودش رو داره. اینکه بجز خودت برای کسی کاری نکنی فقط خودت رو دوس داشته باشی. منی که تنهایی رو خیلی بلدم. زیاد از حد تنهایی رو بلدم. آخر همه تنهایی ها بازم من هستم. آخر همه دویدنام یه هیچ بزرگ بود. خودم رو تو بغل میکنم با سفت ترین حالت ممکن

هم نفس من...
ما را در سایت هم نفس من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hameshgimno بازدید : 116 تاريخ : شنبه 19 شهريور 1401 ساعت: 11:16