هفته بیست و پنجم

ساخت وبلاگ

شنبلیله جانم داری بزرگ و بزرگتر میشی. تکون های آرومت رو تو شکمم حس میکنم و گاهی حس میکنم ضربه های که میزنی. تمام مامان های که با من حامله بودن تقریبا بچه هاشون به دنیا اومد و من چه داستان های وحشتناکی شنیدم از لحظه های زایمان طبیعی... هر چند من و بابا تصمیم گرفتیم که سزارین کنیم که کمترین آسیبی به تو هم وارد نشه. ولی بازم شنیدن داستانهای دردناک مامانا وحشتناکه. ولی با این کجود از دیشب به خودم قول دادم بهش فکر نکنم و از احظه لحظه حضورت تو شکمم نهایت استفاده رو بکنم. تو دیگه هیچ وقت ۲۴ هفته و یه روزت نمیشه. دیگه هیچ وقت نمیتونم این تکونای معحزه وارت رو تو شکمم حس کنم به خودم قول دادم از لحظه لحظه بودنت لذت ببرم اگه بتونم از دوران جنینیت لذت ببرم یاد میگیرم از دوران نوزادی و بچگیت و بقیه لحظه های زندگیت تا زمانی که هستم لذت ببرم. نیواد جانم، پسر کچولوی مامان و بابا مطمئنم زندگیمون با حضورت پر از نور میشه. همین طور که از لحظه ای که فهمیدم هستی لحظه به لحظه بیشتر عاشق زندگی شدم

هم نفس من...
ما را در سایت هم نفس من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hameshgimno بازدید : 89 تاريخ : جمعه 30 دی 1401 ساعت: 17:57