و الان در ساعت های ابتدایی روز عید فطر هستیم...خدای من مثل جواد خیابونی گزارشگرئه حرف زدم. اگه اعصاب خوردی های این چند روز آخر رو فاکتور بگیریم و همین طور سفر دو روزه ای مامان و خواهریا به مشهد میتونه عید خوبی باشه هر چند تو تنهایی...
تابستون گرم و گرم هم از راه رسید و برنامه من برای این تابستون ادامه دادن نقاشی و طبق معمول باشگاه رفتن هست...
مامان و من سخت قید کار کردن رو زدیم با رشته فوق کاربردیم. و سعی میکنم سر خودم رو با این جور چیزها گرم کنم دیگه کم مونده مامان برای بیرون فرستادن من از خونه تا دم در خونه سیب بچینه...
پ.ن:خدا جون هستی و میدونم میدونی آرزوها و خواسته های تو دلم چی هست خدایا همیشه هوامو رو داشته باش و اونچه که به صلاحم هست رو برام پیش بیار
هم نفس من...برچسب : نویسنده : hameshgimno بازدید : 159