آذر عزیز و خنگولی من

هوای آذر ماهی عزیزم خیلی دوست دارم بدونم با خودت چند چندی؟؟؟یه روزای میرسی به چهارده درجه زیر صفر و آدم رو مجبور میکنی چهارتا چهارتا لباس کاموایی و پشمی بپوشه یه روزایی هم مثل امروز میشی معتدل بهاری.... یه بارشی یه برفی بارونی چهارتا دامبول دیمبول رعد و برقی خشک خشک یا سرد میشی یا گرم داداچ یه کم به خودت بیا و تکلیفتو مشخص کن ...

نصفه شبی قطعا به سرم نزده مخصوصا بعد از یه روز پر از ورزش و فیلم و کتاب.... فیلم ابد و یک روز رو دیدمعجب فیلمی بود فوق العاده همه آدمهای متن فیلم زندگی بودن...بارکد هم بد نبود احمقانه و طنز .... امروز صبح رفتم ارایشگاه و ارایشگر عزیز بلاخره گند نزد به ابروهام هرچند خودش نبود که بتونه گند بزنه شاگرد نازنینش خوب برداشت و من الان به حرف استادمون رسیدم که میگفت شاگردا بعضی وقتا بهتر از استادان....

باشگاه هم رفتم و چقدر این باشگاه با خانم های تپلو بامزه به من اعتماد به نفس میده برای هیکلم... هرچند ما نیز هم باید مراقب باشیم... 

چند شبه به خودم قول دادم که حتما خوندن کتاب های خوب و گوش دادن به ترانه های خوبتر رو جزو برنامه های همیشگیم بکنم هرچن همیشه کتاب میخونم اما کتابهای روانشناسی و یه سری مبحث های جدید رو باید وارد برنامه ی کتاب خوندن جدیدم بکنم و برای اولین قدم بیشعوری رو خوندم و اینجا باید اعتراف کنم که من نیز هم آدم بیشعوری هستم... و باید درمان بشم....

آذر ماه عزیزم ماه دل انگیز من پر از روزهای خوب و شاد باشی

هم نفس من...