اینا جمله های از یکی از کتابای مصطفی مستور بود، حرفایی که یه جورایی خیلی دلنشین و حرف دل من بود، اینمه هر جور میتونم یه اثر یه کار کوچیک از خودم بگذارمدکه بعدها زماتی که دیگه نیلوفری وجود نداره من یه گوشه تو اون کار هنوز باشم هنوز دیده بشم هنوز یاد بشم. شاید این علاقه عجیب به نقاشی هم از این میل بی نهایت توی وجودم هست... کاغذ ، قلم، رنگ بوم چیزهایی که از آدم بمونه... چیزهای که باستان شناسای قرن های اینده از من باستانی موجود در این عهد و قرن پیدا کنن و سعی کنن رازهای زندگی عجیب رو بفهمن اینکهدتو اون لحظات به چی فکر میکردم.... اینکه همیشه باشی تو عین نبودن، اینکه همه رو به چالش بندازی ....حس عجیبیه که در قرن های آینده یه نفر دفتر خاطراتت رو بخونه با من بچگی کنه، جوونی کنه، سفر بره ،عاشق بشه ، و به این فکر کنه من تو تک تک اون لحظه ها حالم چه جوری بوده... کسی کهخیلی وقته دیگه نیس کسی که شلوار لی با کاپشن میپوشه و شالش رو بی قیدانه روی سر میندازه، کسی که حرفای زیادی تو سرش ذهنش فکرش هست ولی همیشه سکوت میکنه...
هم نفس من...برچسب : نویسنده : hameshgimno بازدید : 122