ماه رو دادن به شبای تار

ساخت وبلاگ
دلم گرفته، خسته م و حس میکنم به پوچی و سرخوردگی رسیدم، از اول امسال هیچی خوب پیش نرفت... اوضاع ساسی و اقتصادی افتضاح شده هر روز فشار بیشتری به مردم وارد میشه همه ناراضی و غمگین در خود فرو رفتن... زندگی کردن تو این برهه زمانی تو ایران به اندازه کافی وحشتناک هست اینکه هرروز بی هیچ امیدی فقط برای همون روز زندگی کنی...

تو زندگی شخصیمم همه چیز زیادی داره سخت میشه، حمید با رفتارای متناقضی که داره داره دیونه م میکنه اینکه هرچیزی رو به خانواده ش میگه اینکه تفاوتامون رو قبول نداره اینکه متاسفانه اصلا مناعت طبع نداره ...

متاسفانه حمید سخنور خوبیه ولی عمل کردن به حرفاش براش سخته فقط خوب حرف میزنه و من تا زمانی که خیلی چیزا درست نشه اصلا نمیتونم به این فک کنم که برم باهاش زندگی کنم 

وقتی باهاش حرف میزنم جواب حرفام یه سکوت مطلقه و بعد یک قهر دقیقا مثل امروز که بعد یه ماه اومد و بعد شنیدن حرفام دوباره عصر رفت تهران ، البته فکر کنم این مهلت و دوری یک ماه به نفع هر دومون باشه...

این روزای سخت که همه با حرفاشون دلم رو دچار اشوب میکنن، این روزا که حتی یه خبر خوب نمیرسه، این روزا که فقط منتظر معجزه اردیبهشتم تنها چیزی که ذهنم رو کمی اروم میکنه طراحی و نقاشی و اسکیس زدن و با رغال روکاغذ خط خطی کردنه....

این روزا با غم اهنگ شجریان گوش میدم و چشام دو دو میزنه برای دیدن یه حس خوب.... 

خدایا دیگه نمیتونم انقد خودخواه باشم که فقط برای خودم دعا کنم یه حال اساسی به همه بده

هم نفس من...
ما را در سایت هم نفس من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hameshgimno بازدید : 141 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 18:23