زمستان است

ساخت وبلاگ

غم، اندوه، ناراحتی، فشار عصبی... متاسفم که جامعه مون رو ایران عزیزمون رو اینجوری توصیف میکنم اما عین حقیقته... از کشته شدن سلیمانی تا شلیک به هواپیمای که 176 نفر رو به کشتن داد و همه رو توی یک بهت عظیم... غصه ها یکی دو تا نیس همه خواستار یک تغییر اساسی ند و هیچ تغییری به وجود نمیاد فقر بیکاری ناامیدی و یاس تو جامعه بیداد میکنه ناامنی فساد به اوج خودش رسیده و من هر لحظه دلم رو آروم میکنم با شعر سهراب اندکی صبر سحر نزدیک است.... 

اما یه وقتایی مث امروز یه خبرایی بهت میرسه که فرو میری تو یک بهت عظیم و به این فکر میکنی یه آدم یه انسان به چه مرحله ای از زندگی میتونه رسیده باشه که دست از جونش بشوره و از اون بدتر به یک مرگ دردناک و فجیع راضی بشه.... امروز باورم نمیشد حتی وقتی حمید داغون و غمگین اومد خونه و نمیشد باهاش حرف زد... وقتی دلم داشت می‌ترکد و بغضم سخت شکست وقتی با مامانش پای تلفن حرف میزدم چقدر دلم برای این زن زجر کشیده و مظلوم سوخت.... من نتونستم برم نیشابور اما حمید با یک دنیا غم رفت تا تو مراسم خاله ش باشه و من اینجام زیر آسمونی بس غریب تنهای تنها با یه دنیا غصه برای زن بلند پروازی که بد بال و پرش چیده شد. چند تا بیشتر تصویر ازش ندارم اما همه اون تصویرها تصویر خوبیه ازش.... و من امشب فقط دلم رو محکم میکنم به رحمان بودن و رحیم بودن خدا هرچند میگند خودکشی گناه کبیره ست ولی مطمئنم اون بالا هواسش هست و مهربونتر و بخشنده تر از این حرفاست امیدوارم آغوش پر محبت و بخشندگی رو باز کن رو بنده ش.... 

امیدوارم خدا رحمتش رو زیبایی هاش رو به این سرزمین هم ارزونی کنه و مارو از این همه شر نجات بده....  دوست دارم یه روزی این متن ها رو بخونم و بگم خداجونم شکر که گذشت....

پ. ن: بگذرد این روزگار تلخ تر از زهر

        بار دگر روزگار چون شکر اید

هم نفس من...
ما را در سایت هم نفس من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hameshgimno بازدید : 141 تاريخ : پنجشنبه 22 اسفند 1398 ساعت: 5:32